۱۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۲

روشن ز ماه روی تو شد منزل دلم
وز زلف سرکشت همه سوداست حاصلم

گشتم غریق بحر غم و در تعجبم
گر لطف بیکران نکشیدی بساحلم

فکر دقیق من بمیان تو ره نبرد
وز سر غیب آن دهن تنگ غافلم

حقا که ورد من بشب و روز ذکرتست
زیرا که فارغ از همه افکار باطلم

گیرم ز مصحف رخت آیات محکمات
گر ساعد چو سیم تو گردد حمایلم

دوری ز مهرروی تو مارا هلال ساخت
ای وای برمن ار تو نیائی مقابلم

آزاده شد اسیری ز قید بهشت و حور
تا گشته است کوی تو مأوا و منزلم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.