۱۲۶ بار خوانده شده
روشن ز ماه روی تو شد منزل دلم
وز زلف سرکشت همه سوداست حاصلم
گشتم غریق بحر غم و در تعجبم
گر لطف بیکران نکشیدی بساحلم
فکر دقیق من بمیان تو ره نبرد
وز سر غیب آن دهن تنگ غافلم
حقا که ورد من بشب و روز ذکرتست
زیرا که فارغ از همه افکار باطلم
گیرم ز مصحف رخت آیات محکمات
گر ساعد چو سیم تو گردد حمایلم
دوری ز مهرروی تو مارا هلال ساخت
ای وای برمن ار تو نیائی مقابلم
آزاده شد اسیری ز قید بهشت و حور
تا گشته است کوی تو مأوا و منزلم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
وز زلف سرکشت همه سوداست حاصلم
گشتم غریق بحر غم و در تعجبم
گر لطف بیکران نکشیدی بساحلم
فکر دقیق من بمیان تو ره نبرد
وز سر غیب آن دهن تنگ غافلم
حقا که ورد من بشب و روز ذکرتست
زیرا که فارغ از همه افکار باطلم
گیرم ز مصحف رخت آیات محکمات
گر ساعد چو سیم تو گردد حمایلم
دوری ز مهرروی تو مارا هلال ساخت
ای وای برمن ار تو نیائی مقابلم
آزاده شد اسیری ز قید بهشت و حور
تا گشته است کوی تو مأوا و منزلم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.