۱۱۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۷

چو خراب عشق یارم همگی ز یار گویم
نه چو ز اهدم که هر دم ز بهشت و نار گویم

چو شعار عشقبازان همه رندیست و مستی
چه شود مدام اگر من ز می و خمار گویم

چو بچشم من دو عالم همه گلشنی است پرگل
چه شکایتی چو بلبل ز جفای خار گویم

همه جا بماست یارم همه دم باوست کارم
نه غریب این دیارم که از آن دیار گویم

بمیان بحر گردم همه دم چو مرغ آبی
نه چو مرغ خانگی من صفت کنارگویم

ز پی همای وصلش همه سو بجست و جویم
چو که شاهباز عشقم همه از شکار گویم

سخن صلاح و تقوی مطلب ز من اسیری
بتو من که مستم احسن ز صلاح کار گویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.