هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از حیرت و شیدایی خود در برابر معشوق سخن می‌گوید. او از ناتوانی در توصیف زیبایی معشوق، سرگردانی در راه عشق، و وابستگی روح و جان خود به معشوق می‌گوید. همچنین، شاعر به صدق دل و عشق خود تأکید دارد و بیان می‌کند که بدون معشوق، آرامش و قرار ندارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند حیرت عشق و وابستگی روحی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۴۰۱

من که پیوسته بروی تو چنین حیرانم
صفت حسن تو چون گویم و کی بتوانم

حیرت عشق مرا بیخبر از من دارد
من بدین حال کجا حال دگر میدانم

عاشقان گر بره عشق نهادند قدم
من درین ره بهوای تو بسرگردانم

زاهدا پیش تو گر عیب نماید رندی
من بصدق دل و جان خاک ره رندانم

نیست مارا نفسی بی رخ تو صبرو قرار
من بدین شوق چه موقوف قیامت مانم

گرستانم ز لب لعل تو داد دل خود
چون خضر زنده جاوید بماند جانم

(چه شوی رنجه اسیری بمداوای دلم)
(غیر دردش چو نسازد بجهان درمانم)
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.