۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰۲

من که در کوی غم عشق تو سرگردانم
سخن صبر و خرد باد هوا می دانم

ناصحا عیب مکن گر چه نظر بازم ورند
چون ز تقدیر قضای ازلی زین سانم

سرو سامان مطلب از من دیوانه دگر
زانکه سرمست می عشقم و بی سامانم

هم مگر پیر خرابات نماید مددی
تا که مشکل بمی صاف شود آسانم

نظر پاک و صفا بین که نقوش دو جهان
همه از صفحه روی تو روان میخوانم

حسن رخسار تو چون گشت عیان از رخ خوب
من ز روی همه خوبان برخت حیرانم

گرچه با شاهد و می عهد اسیری است درست
آه اگر آن بت رعنا شکند پیمانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.