۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰۴

ازآن می تا بنوشیدم دو سه جام
شدم در زهد و هشیاری نکونام

بده ساقی شراب آتشینم
که سازد پخته از یک جرعه صد خام

طلب کن همت از پیر خرابات
براه میکده گر می نهی گام

بجو جام مصفا و می صاف
ببین عکس رخ ساقی درآن جام

دلا می خواره باش و مست و قلاش
مگر یابی ازین وصل دلارام

ز جام لعل ساقی تا شدم مست
ز دستم رفت عقل و صبر و آرام

چو روی شاهدم صافی و بیغش
چو چشم مست ساقی درد آشام

نباشد کار من جز می پرستی
گر از لعل لبش یابم دمی کام

حریف شاهد و جام شرابم
هنر بین زین اسیری گو در ایام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.