هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از درد عشق و وفاداری بی‌پایان به معشوق سخن می‌گوید. او از ناصحان می‌خواهد که او را از می و معشوق منع نکنند، زیرا او رند است و راه خود را می‌رود. شاعر همچنین به رازداری در عشق اشاره می‌کند و بیان می‌کند که آشکار کردن این راز نزد دیگران کفر است. در نهایت، او از زیبایی بی‌نظیر معشوق و ناتوانی خود در توصیف آن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۰۹

جانا ز درد عشق تو چون من فغان کنم
از چشمه های چشم جهان خون روان کنم

عهدیست در ازل بتو ما را که تا ابد
برهر چه رای عشق بود من همان کنم

ناصح چه منعم از می و معشوق میکنی
من رندم و مباد که کاری چنان کنم

سر نهان عشق که ایمان جان ماست
کفرست نزد خلق جهان گر عیان کنم

خورشید و مه ز شرم رخ آرند در کسوف
گر شمه ز تابش حسنش بیان کنم

زینسان که آفتاب رخ او عیان بود
ای بی بصر ز طعن تو من چون نهان کنم

کس با خودی ببزم وصالش چوره نیافت
در راه عشق ترک اسیری از آن کنم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.