۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۸

رخسار دوست بنگر و حسن و جمال بین
رفتار او نظر کن و غنج و دلال بین

دل در هوای وصل تو صد بال و پرگشاد
شهباز همتش نگر و پر و بال بین

حال دلم ز شوق رخت سوز و زاریست
ای نور دیده رحم نما، سوی حال بین

اول قدم بلاست بعشق و دوم فنا
عاشق بحال ما نظری کن مآل بین

تا باتو هست هستی تو ره بوصل نیست
فانی شو از خودی و پس آنگه وصال بین

جانا کمال عشق طلب گر کنی، بیا
از عقل پرعقیله گذر کن کمال بین

برحال بیقراری جان اسیریم
آشفتگی زلف چو جیم تو دال بین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.