۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۱

تا بما دیدی جمال خویشتن
واقفی کلی ز حال خویشتن

عشق در آئینه روی خویش دید
گشت مفتون برجمال خوریشتن

عشق در هرجا ظهوری میکند
بهر اظهار کمال خویشتن

بود عمری مبتلای هجر خویش
تا میسر شد وصال خویشتن

حسن تو بی ما نیارامد دمی
کس چرا خواهد وبال خویش

جست بال و پر زما شهباز عشق
خود پرید آخر ببال خویشتن

کرد نقاش ازل نقش ترا
ای اسیری برمثال خویشتن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.