۱۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۸

ز نار شوق تو ای جان جانان
به آهی سوزم این گردون گردان

بصحرای غمت آواره گشتم
نشد هرگز بپایان این بیابان

درانوار جمال مهر رویت
شدم چون ذره سرگشته حیران

ببحر وصل تو غرق است جانم
دلم شد فارغ از هجران جانان

شدم آزاده از قید اسیری
خلاصم از گمان چون اهل ایقان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.