۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۹

الا ای ازمه رویت همه کون و مکان روشن
ز خورشید جمالت گشت منزلگاه جان روشن

الا ای آنکه در خوبی نداری هیچ همتائی
ز حسن روی تو بینم زمین و آسمان روشن

جهان در ظلمت نابود بودی مختفی دایم
گر انوار جمال تو نمی کردی جهان روشن

صفات عالم افروزت ز مرآت جهان پیدا
زعکس پرتو ذاتت همه دور و زمان روشن

بزیر پرده عالم بدیدم شاهد حسنت
بنور عارض زیبا دو چشمم شد چنان روشن

جمال نوربخشت شد زمرآت جهان ظاهر
ز نور روی تو باشد دو عالم جاودان روشن

چوشد از دیده سر اسیری نقش غیرت کم
ترا بینم ترا دانم ز پیدا و نهان روشن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.