هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و هجران معشوق شکایت می‌کند و از سلطان خود (معشوق) می‌خواهد که به او رحم کند و درمان دردش را با وصال خود فراهم آورد. او از آتش درون، سوزش دل و اشک‌هایش در فراق معشوق می‌گوید و از تیغ فراق که خونش را می‌ریزد، شکایت دارد. شاعر تأکید می‌کند که در فراق معشوق، جانش اسیر درد و غم است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات شدید ناشی از فراق و هجران است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۴۴۱

در خمار هجر تا کی جان من
از شراب وصل کن درمان من

برگدای مستمند بی نوا
رحمتی فرمای ای سلطان من

در میان آتش سوزان مسوز
جان ودل را بیش از این جانان من

آتش افتد در درون نه فلک
از فغان سینه سوزان من

سیل ریزد همچو ابر نوبهار
در فراقت دیده گریان من

چند ریزد خون ما تیغ فراق
رونما گر میکنی قربان من

نیست خالی یکدم از درد و غمش
در فراق او اسیری جان من
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.