هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از درد هجران و اشتیاق به وصال سخن می‌گوید. شاعر عشق را بالاتر از عقل و زهد می‌داند و بر نیاز و فقر در راه عشق تأکید دارد. او خواستار پاکسازی دل از تعلقات دنیوی برای درک حقیقت عشق است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در شعر وجود دارد که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری نیاز دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم انتزاعی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۴۶

از حد گذشت نوبت هجران جان ستان
وقت است کز وصال تو گردیم شادمان

تا با خودی ز وصل نخواهی شنید بو
واصل گهی شوی که نیابی ز خود نشان

وصل تو نیست لایق زهاد خودپرست
این دولتی است در خور عشاق جان فشان

ره می نمود جانب هستی خرد ولی
عشقم بسوی فقر و فنا برد موکشان

چون در طریق عشق حجابست کبر و ناز
دارم همیشه روی نیازی برآستان

زنگ خیال و وهم زمرآت دل زدای
تا روی جانفزاش نماید درو عیان

از جام عشق جان اسیری چو مست شد
فارغ ز هست و نیست ز سود آمد و زیان
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.