۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵

آن دلبر پنهانی سرمست بصحرا شد
خود را بجهان بنمود عالم همه شیدا شد

آن کسوت بیچونی برکند لباس چون
پوشید و برون آمد سر فتنه و غوغا شد

در عشوه و ناز آمد معشوقه و عاشق گشت
گه لیلی و مجنون است گه وامق و عذرا شد

هر دم بدگر جلوه بنمود رخ خود را
از عشوه گوناگون غارتگر دلها شد

تا میل همه دل ها جز جانب او نبود
از روی نکو رویان آن حسن هویدا شد

اندر نظر عارف اغیار خیال آمد
بر نقش همه عالم یار است که پیدا شد

جان محرم وصل آمد چون نقش اسیری رفت
از قید دویی وارست با مطلق یکتا شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.