۲۱۹ بار خوانده شده

بخش ۲۵ - ابوعثمان سعید الحیری

و ازین طائفه بود ابوعثمان سعیدالحیری مقیم بود بنشابور و صحبت شاه کرمانی کرده و یحیی بن معاذ الرازی، پس بنشابور آمد با شاه کرمانی و بنزدیک ابوحفص حدّاد آمد و یکچندی بایستاد نزدیک او و شاگردی او کرد و ابوحفص دختر بدو داد و وفات اندر سنه ثمان و تسعین و مأتین بود. و پس از ابوحفص سی واند سال بزیست.
ابوعثمان گوید که مرد تمام نشود تا اندر دل وی چهار چیز برابر نشود منع و عطا و عزّ و ذُلّ.
از یاران ابوعثمان یکی حکایت کرد که از وی شنیدم که گفت با ابوحفص صحبت کردم و برنا بودم، وقتی مرا براند و گفت نزدیک من منشین، من برخاستم و پشت بر وی نگردانیدم و پیش باز شدم و روی فرا روی وی کردم تا از وی غائب شدم و اندر دلم چنان بود که بر در سرای وی چاهی بکنم و بحکم وی اندر آن چاه همی باشم و از آنجا بیرون نیایم الاّ بفرمان وی چون از من آن بدید مرا بخواند و از جملۀ خاصگان خویش کرد.
و گفته اند که اندر دنیا سه مرداند کی ایشانرا چهارم نیست ابوعثمان بنشابور و جنید ببغداد و ابوعبداللّه بن جلاّ بشام.
ابوعثمان گفت چهل سالست تا خدای تعالی مرا اندر هیچ حال نداشتست که آنرا کراهیت داشته ام و از آن حال مرا بدیگر نبرد که من خشمگین شدم.
چون حال ابوعثمان بگشت پسر وی پیراهن بر خویشتن چاک کرد ابوعثمان چشم باز کرد گفت خلاف سنّت یا پسر در ظاهر، علامت ریا بود در باطن.
ابوالحسن الورّاق گوید از ابوعثمان شنیدم گفت صحبت با خدای عزّوجلّ بحسن ادب باید کرد و دوام هیبت و مراقبت و صحبت با رسول صلّی اللّه علیه وسلّم بمتابعت سنّت و لزوم ظاهر علم و صحبت با اولیاء خدای بحرمت داشتن و خدمت کردن، و صحبت با اهل خویش به خوی نیکو و صحبت با درویشان دائم با ایشان گشاده روی بودن مادام که در گناهی نباشد و صحبة کردن با جهّال بدعا کردن ایشانرا ورحمت برایشان.
بوعمرو نجید گوید کی از ابوعثمان شنیدم که هر که سنّت را بر خویشتن امیر کند حکمت گوید و هرکه هوا را بر خویشتن امیر کند بدعت گوید، از قول خدای تعالی وَاِنْ تُطیعوا تَهْتَدوا.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۴ - ابوالقاسم الجُنَیْد بن محمّد
گوهر بعدی:بخش ۲۶ - ابوالحسین احمد بن محمّد النوری
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.