هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق نافرجام و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از نگاه معشوق، می‌نوشی و دل‌بستگی‌هایش می‌گوید و از اندوه و محنت خود شکایت می‌کند. شاعر آرزو می‌کند که روزی بخت یارش شود و معشوق به او توجه کند، اما می‌داند که این آرزوها برآورده نخواهند شد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاشقانه‌ای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و ناامیدی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۸

چشم تو برانداخت به می، خانه ی ما را
بگشود به رندی در میخانه ی ما را

از دیده و دل چند خورم خون خود، آخر
سنگی بزن این ساغر و پیمانه ی ما را

گر بگذری ای باد بدان زلف چو زنجیر
زنهار بپرسی دل دیوانه ی ما را

هر شب من و اندوه تو و گوشه ی محنت
کاقبال نداند ره کاشانه ی ما را

آن بخت نداریم که یک شب مه رویت
روشن کند این کلبه ی ویرانه ی ما را

حقا که به افسون دگرش خواب نیاید
هر کس که شبی بشنود افسانه ی ما را

از تاب غمت سوخت به حسرت دل شاهی
ای شمع تو آتش زده پروانه ی ما را
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.