هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و جنون ناشی از آن سخن میگوید. او احساس میکند که در دام عشق گرفتار شده و هرچه میگریزد، عشق او را به سوی خود میکشد. شاعر از لب و چشم معشوق میگوید که او را فریفته میکند و همچنین از گریه بر خاک آستان معشوق یاد میکند که گویی خاک و خون او را میکشد. در پایان، شاعر از پادشاه عشق میخواهد که دیگر در کوی عشق قرار نگیرد، زیرا دل او را به سوی جنون میکشاند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عشق و جنون است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان شاعرانه نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.
شمارهٔ ۱۴
زلف تو در کمند جنون می کشد مرا
خوش خوش به کوی عشق درون می کشد مرا
هر جا که می گریزم ازاین فتنه، ناگهان
عشقت عنان گرفته برون می کشد مرا
من دل نمی دهم به لب و چشم او، که یار
گاه از فسانه گه به فسون می کشد مرا
بر خاک آستان تو گریم به خون دل
چون خاک می دواند و خون می کشد مرا
شاهی به کوی عشق مکن بعد از این قرار
کاین دل به گوشه های جنون می کشد مرا
خوش خوش به کوی عشق درون می کشد مرا
هر جا که می گریزم ازاین فتنه، ناگهان
عشقت عنان گرفته برون می کشد مرا
من دل نمی دهم به لب و چشم او، که یار
گاه از فسانه گه به فسون می کشد مرا
بر خاک آستان تو گریم به خون دل
چون خاک می دواند و خون می کشد مرا
شاهی به کوی عشق مکن بعد از این قرار
کاین دل به گوشه های جنون می کشد مرا
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.