۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰

خلق را دلها کباب از چشم پر خون منست
در جگر صد پاره از اشک جگر گون منست

خاک آن کو را بخون آبی زدم، لیکن هنوز
شرمسارم زانکه خاک او به از خون منست

مهر نگشادم جراحتنامه های سینه را
لیک عنوان درون احوال بیرون منست

کارم از تشویش عقل آمد بجان، ساقی کجاست؟
تا پی رندی روم، کان رسم و قانون منست

سنگ طفلان خورد شاهی سالها در کوی تو
تا ببازی یکرهش گفتی که: مجنون منست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.