۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲

ساقی، به غم تو عقل و جان رفت
می ده، که تکلف از میان رفت

شد تاب و توانم اندر این راه
من هم بروم، اگر توان رفت

تا شد رخ و زلفت از نظر دور
کام دل و آرزوی جان رفت

من بودم و دل که قامتت برد
آن نیز بجای راستان رفت

شاهی که چو لاله غرق خون است
با داغ تو خواهد از جهان رفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.