۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰

هر کسی موسم گل گوشه باغی دارد
ساکن کوی تو از روضه فراغی دارد

من در این کوی خوشم، گر چه به جنت رضوان
مجلس خرم و آراسته باغی دارد

لاله بین چاک زده پیرهن خون آلود
مگر او نیز ز سودای تو داغی دارد

دل من در شب گیسوی تو ره گم کرده است
مگرش روی تو در پیش چراغی دارد

فکر سودای سر زلف تو دارد شاهی
ظاهر آنست که آشفته دماغی دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.