۱۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳

مرا عشقت از ره برون میبرد
بکوی ملامت درون میبرد

گراینست زنجیر زلف، ای حکیم
ترا هم به قید جنون میبرد

بتاراج دل چشم او بس نبود
لبش نیز خطی بخون میبرد

گل از روی او هست در انفعال
ولیکن به خنده برون میبرد

اگر شاهی از لعل او برد جان
از آن چشم خونریز چون میبرد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.