۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲

دل بی رخ تو جانب گلشن نمیکشد
خاطر بسوی لاله و سوسن نمیکشد

بخرام سوی باغ، که گل با وجود تو
خوبی نمیفروشد و دامن نمیکشد

ای بخت خواب رفته، کجایی، که در فراق
آن میکشم ز دوست که دشمن نمیکشد

آن را که در فراق کسی تیره گشت روز
در بزم عیش باده روشن نمیکشد

گر دست راحت است و گر خنجر ستم
شاهی ز اختیار تو گردن نمیکشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.