۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۴

چمن سرسبز شد ساقی، گل و نرگس بباغ آمد
بده جامی، که دیگر باغ را چشم و چراغ آمد

چو بلبل با فغان، چون لاله در خون دلم، آری
از این گلشن نصیب عشقبازان درد و داغ آمد

تو کاندر پای دل خاری نداری، گشت بستان رو
من و کویش، که نتوان با دل غمگین بباغ آمد

دلم آشفته تر گشت از خط نو خیز او، گویی
دگر دیوانه را بوی بهار اندر دماغ آمد

بعشق نیکوان آسوده نتوان زیستن، شاهی
مباش ایمن، که چشم بد بر ایام فراغ آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.