۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۵

چو شمشاد قدت در گلشن آمد
خلل در کار سرو و سوسن آمد

بیادت چشم از آن بر گل نهادم
که بوی یوسف از پیراهن آمد

ز تیرش سهم دادندی مرا خلق
سخن نشنیدم، آخر بر من آمد

پشیمان بود یار از خون عشاق
ولی بهر منش در گردن آمد

سزای دوستی دانست شاهی
که از کویت بکام دشمن آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.