۱۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۷

گر من از خاک درت رفتم، دل شیدا بماند
تن روان شد بر طریق عزم و جان آنجا بماند

من خود آواره شدم، لیکن دل درمانده را
پرسشی میکن، که در کویت تن تنها بماند

عاشقان را در غمت دل رفت و درد دل نرفت
خستگان را در فراقت سرشد و سودا بماند

ساربان بر قصد دوری میزند طبل رحیل
گو بران محمل، که ما را خاری اندر پا بماند

ای صبا، از روی یاری با رفیق ما بگوی
رو که شاهی را نظر بر صورت زیبا بماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.