هوش مصنوعی: این شعر از عشق و درد فراق سخن می‌گوید. شاعر از جدایی و تنهایی می‌نالد و درد دلش را با تصاویری مانند خون جاری از چشم و دل پاره‌پاره بیان می‌کند. او از معشوق می‌خواهد تا برای یک شب به دیدارش بیاید و حال تنهایی او را ببیند. همچنین، اشاره‌ای به گفتگوی باغبان و غنچه و بلبلان دارد که نمادی از عشق و اشتیاق است. در پایان، شاعر تأکید می‌کند که دلش به کار عشق مشغول است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تصاویر پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۸۹

بی لبت هر دم ز چشم درفشان خون میرود
پاره های دل ز راه دیده بیرون میرود

یکشب ای شمع بتان، در کنج تاریک من آی
تا ببینی حال تنها ماندگان چون میرود

خون که از زخمی رود، داغش نهی باز ایستد
دل که صد جا داغ کردم، همچنان خون میرود

باغبان از گفتگوی غنچه گو لب بسته دار
بلبلان را چون سخن زان لعل میگون میرود

گفته ای: فریاد شاهی کم نگشت از کوی ما
آری آری، دل بکار عشق اکنون میرود
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.