۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۲

هر که کوی تو ساخت مسکن خویش
خون خود میکند بگردن خویش

دانه خال پیش رخ بنمای
تا گل آتش زند به خرمن خویش

شمع، پروانه را بسوخت، ولیک
زود بریان شود به روغن خویش

تا گل از باد صبح بوی تو یافت
جامه ها پاره کرد بر تن خویش

گر دلم چاک دامن افتاده است
خوشم از چشم پاکدامن خویش

هست شاهی ز آستان تو دور
مرغ آواره از نشیمن خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.