هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و رنج خود می‌گوید که مانند شمع در آتش عشق می‌سوزد اما با وجود درد، لبخند می‌زند. او خود را بنده و غلام معشوق می‌داند و از فداکاری و از دست دادن همه چیز در راه عشق سخن می‌گوید. همچنین به قدرت و سیاست معشوق اشاره می‌کند و اینکه حتی با وجود تیغ او، باز هم عاشقانه تسلیم است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و استعاری است که درک آن به بلوغ فکری و احساسی نیاز دارد. همچنین ممکن است برخی از اشارات مانند 'تیغ' و 'خون' برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب باشد.

شمارهٔ ۱۱۵

من که چون شمع از غمت با سوز دل در خنده ام
نیست تدبیری بغیر از سوختن تا زنده ام

همچو مجمر، سینه ای پر آتش و انفاس خوش
همچو ساغر، با دل پر خون و لب پر خنده ام

گر به شمشیر سیاست مینوازی، حاکمی
ور به تشریف غلامی می پذیری، بنده ام

در هوایت برگ عیشم همچو گل بر باد شد
وین زمان عمری است تا از خان و مان برکنده ام

تیغ تو سر در نمی آرد به خونم، لیک من
خویشتن را در میان کشتگان افکنده ام

یک شب از فریاد من خوابی بآسایش نکرد
روزها شد کز سگ کویش بدین شرمنده ام

گفته ای: شاهی نمی میرد چو شمع از تاب غم
من به سوز عشق بریانم، از آن تابنده ام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.