هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق نافرجام و دلبستگی به معشوق سخن میگوید. او احساس میکند که در جمع غلامان معشوق جایی ندارد، بنابراین به گوشهگیری و تحمل رنج روی میآورد. شاعر خود را صیدی میداند که از نگاه معشوق زخمها خورده است. او آرزو میکند که اگر روزی فرصتی یابد، خود را به دامان معشوق بسپارد. همچنین، از ضعف دل و فرستادن نامههای عاشقانه میگوید و تمایلی به دلبستن به دیگری ندارد. در نهایت، اعلام میکند که حاضر است برای معشوق جان خود را فدا کند و با او پیمانی ابدی ببندد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و فداکاری نیاز به بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۱۹
چو نتوانم که در خیل غلامانت کمر بندم
روم در کنج محنت در بروی خویش در بندم
من آن صیدم کز آهوی تو در دل تیرها دارم
گرم دولت بود، خود را به فتراک تو بر بندم
ز ضعف دل چو سویت میفرستم نامه، میخواهم
که روزی خویش را بر بال مرغ نامه بر بندم
ترا کز عشق سوزی نیست، سرو و گل تماشا کن
مرا باری نماند آن دل که بر یار دگر بندم
فدای تیغ جانان کن سر سودا زده، شاهی
که میخواهم که با او عهد و پیمانی ز سر بندم
روم در کنج محنت در بروی خویش در بندم
من آن صیدم کز آهوی تو در دل تیرها دارم
گرم دولت بود، خود را به فتراک تو بر بندم
ز ضعف دل چو سویت میفرستم نامه، میخواهم
که روزی خویش را بر بال مرغ نامه بر بندم
ترا کز عشق سوزی نیست، سرو و گل تماشا کن
مرا باری نماند آن دل که بر یار دگر بندم
فدای تیغ جانان کن سر سودا زده، شاهی
که میخواهم که با او عهد و پیمانی ز سر بندم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.