۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۶

با تو عمری شد که لاف دوستداری میزنم
لاجرم اکنون ز هجرانت بکام دشمنم

غنچه وار از دست دل خواهم گریبان چاک زد
چند سوزم لب بمهر و شعله در پیراهنم

گفته ای: خون ریزمت دست ار بدامانم زنی
گر میسر میشود این کار، دستی میزنم

تیغ آن قصاب را از خون من عار است و من
همچنان خود را میان کشتگان می افکنم

آه دردآلود شاهی قصه دل باز گفت
از کباب من حکایت کرد و دود روزنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.