۱۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۰

بر بوی تو هر روز به گشت چمن آیم
گریان به تماشاگه سرو و سمن آیم

چون غنچه دلی دارم از اندوه تو پر خون
عیبم مکن ار چاکزده پیرهن آیم

درمانده شد از ناله من خلق، که هر روز
گویند میا بر سر این کوی و من آیم

یارب ز چنین باده پرذوق که خوردم
روزی مکن آن روز که با خویشتن آیم

عشق تو به دیوانگیم نام برآورد
تا در خم آن سلسله پر شکن آیم

من طوطی قدسم، به قفس مانده گرفتار
کو آینه روی تو تا در سخن آیم

دیگر به فریبی نروم همره شاهی
از بادیه عشق تو گر با وطن آیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.