۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۰

ای باد، پرده زان گل نو رسته باز کن
گو بر فروز لاله، رخ و غنچه، ناز کن

باد بهار داغ کهن تازه میکند
مطرب، همان ترانه دلسوز ساز کن

در پرده نوش جنس مروق، که پیر کار
با هیچکس نگفت که افشای راز کن

ای جام باده بر کف و ایمن ز محتسب
مناع خیر میگذرد، در فراز کن

زاهد که بر خرابی ما رشک میبرد
یارب ز گنج عافیتش بی نیاز کن

ای از می فریب، چو نرگس به خواب ناز
بگذشت روزگار خوشی، چشم باز کن

شاهی، چو پیر میکده میخواندت به عیش
خوش مرشدیست، دست ارادت دراز کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.