۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۱

چو کلک صنع چنین رفت بر صحیفه «کن »
مگیر خرده بر ارباب عشق و عیب مکن

خراش سینه من باورت کجا افتد
که رنج بینی اگر پشت خاری از ناخن

حدیث قد تو گفتن، به شرح ناید راست
ز باغ سدره نهالیست کوتهی سخن

خیال خال تو آسایش دلست، از آن
به داغ تازه مداوا کنند ریش کهن

بپای خم سر خود گر نمی نهی، شاهی
امید عیش مدار از جهان بی سر و بن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.