۲۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۲

تا خط تو برطرف مه آورد شبیخون
از دیده روانست به هر نیم شبی خون

خطی است به خون گل سیراب نوشته
آن سبزه نو رسته بر آن عارض گلگون

سنگی که زدی بر سر ما بیجهتی نیست
لیلی به تکلف شکند کاسه مجنون

چندانکه زدم گریه بر این شعله جانسوز
ساکن نشد آتش ز درون، آب ز بیرون

شاهی، به هواداری آن نرگس پرخواب
بگذشت همه عمر به افسانه و افسون
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.