۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۲

منم با درد همزانو نشسته
ز ملک عافیت یکسو نشسته

کجا رفت آنکه میگفتیم شبها
غم دل با تو رو در رو نشسته؟

درون دل خیال قامتت، راست
مرا تیری است در پهلو نشسته

منم پیوسته در سودای زلفت
ز غم سر بر سر زانو نشسته

مرا گفتی: بر این در کیست شاهی
غباری بر سر این کو نشسته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.