هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه از درد عشق و فراق سخن می‌گوید. شاعر از فتنه‌های عشق، اشک‌های بی‌پایان و دیوانگی ناشی از عشق می‌گوید و با تصاویری مانند زلف یار، لعل لب و ابروی خمیده، زیبایی معشوق را توصیف می‌کند. در نهایت، شاعر از فراق و ناکامی در عشق شکوه می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد فراق و دیوانگی عشق ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۱۵۸

ای دیده بسی فتنه ز بالای تو دیده
صد گونه بلا از سر زلف تو کشیده

تا اشک، غبار از ره او باز نشاند
بسیار دویده است و بگردش نرسیده

دیوانه شده عقل در آن دم که بشوخی
لعل تو فسون خوانده و خط تو دمیده

با اینهمه شیرینی و لطف است نی قند
پیشت ز تحیر سر انگشت گزیده

با سیل دو چشمم چه بود قصه طوفان؟
از دیده بسی فرق بود تا به شنیده

زانگونه که قندیل فروزند به محراب
دل سوخت در آن طاق دو ابروی خمیده

شاهی، هوست بود حدیثی ز دهانش
افسوس که رفتی ز جهان هیچ ندیده
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.