۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۰

تا بسته ای به سلسله مشکبو گره
جانهای بیدلانست به هر تار مو گره

عمری گذشت وان گره زلفم آرزوست
یارب مباد در دل کس آرزو گره

زان دم نمیزنم چو صراحی بخون دل
کز شوق، گریه میشودم در گلو گره

بستم خیال زلف کجت بر کنار چشم
جعد بنفشه راست بر اطراف جو گره

هر صبحدم که باد ز لعل تو دم زند
خون در درون غنچه شود تو بتو گره

در کار خویش صد گره از بخت دیده ام
تا دیده ام بر ابروی آن تندخو گره

شاهی ندوخت چاک دل از زلف نیکوان
کایام زد به رشته امید او گره
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.