۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۷

مرا دلی است بدان زلف تابدار یکی
مرا سری است بر آن خاک رهگذار یکی

ز لوح خاطر عاطر غبار غیر بشوی
که شرط عشق بود دل یکی و یار یکی

ببند بر همه خوبان، که نوبهار ترا
هنوز گل نشکفته است از هزار یکی

بیند دیده چو نرگس ز خوب و زشت جهان
که گل یکیست در این بوستان و خار یکی

غمین مباش گر از دل قرار شد، شاهی
چو کارهای جهان نیست برقرار یکی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.