۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۲

دولت وصلش میسر کی شود بی جستجوی؟
گر وصال کعبه میخواهی سخن در راه گوی

باغ گو عشرتگه مرغان فارغبال باش
ما گرفتاران به زندان قفس کردیم خوی

از فغان زار من گشته رفیقان دردمند
وز دل بیمار من مانده طبیبان چاره جوی

جویها بر روی من پیدا شد از سیلاب اشک
ای بکویت آبروی دردمندان آب جوی

یار اگر برگشت، شاهی در وفا یکروی باش
کاندر این بستانسرا هستند رعنایان دوروی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.