۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ٩٩ - وله ایضاً

جهان جود و کرم ای پناه اهل نیاز
بروی خلق در خرمی ز لطف تو باز

شکوه و حشمت و اورنگ تاج دولت و دین
که دین ز دولت تو یافت صد سعادت باز

توئی بمرتبه شاهی که بندد از پی نام
کمر به پیش تو محمود بنده وش چو ایاز

ترا نظیر بگیتی ندید گر چه بسی
بگشت گرد زمین آسمان بعمر دراز

صفای آینه رأی تو کند پیدا
برین صحیفه زنگار فام صورت راز

بهر چه رأی تو روی آورد رضا ندهد
بدین قدر که قضا باشدش در آن همباز

بعهد عدل تو گر کبک را رسد ستمی
بمأمنی نپناهد بجز نشیمن باز

شود بقوت عدل تو پشه پیل افکن
سعادت ار دهدش در هوای تو پرواز

فلک چو صدمت گرز تو دید بر سر خصم
چه گفت گفت که کوپال بیژنست و گراز

ز بهر نصرت و فیروزی کتابه تست
که وقت جنگ بدشمن چو میرسند فراز

اگر بروز بود آفتاب تیغ گذار
و گر بوقت شبیخون سپهر تیرانداز

ز مهر رأی تو پروانه ئی رسد بسها
فتد ز تابش او شمع آسمان بگداز

جهانپناه شها بنده تو ابن یمین
که هست در هنر از جنس خویشتن ممتاز

امید تربیتش هست و دست آن داری
که یابد از کرمت صد هزار نعمت و ناز

کسی که بود بدوران تو برهنه چو سیر
ز خلعتت همه تن جامه شد بسان پیاز

شکم ز خوان عطای تو چار پهلو کرد
اگر چه بود گرفتار جوع کلبی آز

فضایل تو ز اندازه بیش و نقد سخن
مرا کمست و روا باشد ار کنم ایجاز

بمن رسید ز غیری لطیفه ئی که در اوست
عروس فکر مرا درگه زفاف جهاز

کنم بصورت تضمین ادا که آن سخن است
ز بهر بنده حقیقت ز بهر غیر مجاز

هنر مگیر و فصاحت مگیر و فضل مگیر
نه من غریبم و شاه جهان غریب نواز

بحق نعمت عامت که من بدولت تو
که غیر او نکند اهل فضل را اعزاز

بحاتم ار بجهان آید التجا نکنم
باستخوان رسد ار کاردم ز دست نیاز

همیشه تا بگه شیون و بموسم سور
ز ساز و سوز درآید بکوهسار آواز

بگوش تو مرساد از دیار دشمن و دوست
بهیچ حال جز آواز سوز و ناله ساز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٩٨ - وله ایضاً قصیده در مدح ملک معزالدین کرت
گوهر بعدی:شمارهٔ ١٠٠ - قصیده در طیبت و مدح نظام الدین یحیی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.