۱۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱

آمدم بار دگر بر سر پیمان شما
که ندارم پس ازین طاقت هجران شما

بر سرم افسر شاهی نبود خوشتر از آنک
دست و پا بسته به زنجیر به زندان شما

چون دوات ار چکد از دیده ی من خون سیاه
سر بپیچم چو قلم از خط فرمان شما

سرمه ی روشنی دیده ی غم دیده کنم
گرد خاک کف پای سگ دربان شما

صدف گوهر شهوار کند جزع مرا
چون شود خنده زنان لعل درافشان شما

گر ز سودا نبود پس ز چه روی ابن یمین
می کشد این همه صفرا ز رقیبان شما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:شمارهٔ ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.