۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳

بر ماه و سرو آید هر لحظه صد قیامت
ز آن سرو ماه طلعت و آنماه سرو قامت

گفتم کنم ز کویت عزم سفر ولیکن
چون دیدمت نکردم جز نیت اقامت

در ماجرای عشقت جان در میانه دل
دل نیست نو ارادت کاندیشد از غرامت

ور ترسی از ملامت از عاشقی حذر کن
زیرا که راست ناید این کار بی ملامت

دل بر جفات کردم خوش ز آنکه چون منی را
از چون توئی تمامست این لطف و این کرامت

از منزل سلامت آنلحظه رخت بر بست
مسکین دلم چو بشنید از زیر لب سلامت

تعییر میکنندم در عشق و می ندانند
کابن یمین ندارد بر عاشقی ندامت

گر مست عشق گردد آنکو امام شهرست
دانم که ننگش آید از منصب امامت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.