۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹

تو را ز شکر شیرین از آن دمید نبات
که یافت پرورش از آب چشمه سار حیات

اگر نه چشمه ی حیوان دهان تنگ تو بود
بگوی تا ز چه پوشیده گشت در ظلمات

چو بر کشید قضا نیل حسن بر بقمت
مرا ز حسرت آن دیده گشت عین فرات

بیا که بی تو مرا لذت حیات نماند
حیات بی تو چه گویم که هست عین ممات

شفای درد دلم لعل روح پرور توست
بیا که بی تو نیابد دلم ز درد نجات

دلی که بسته ی زلفین مشکبار تو شد
چو زلف پر شکنت کس نبیندش به ثبات

گشادم از پی وصل تو مصحف تقدیر
ز بهر فال بر آمد خط نخست برات

گرم چو خامه سر از تن به تیغ بر دارند
نگردم از خط فرمانت تا به روز وفات

به خاک ابن یمین گر گذرکنی روزی
هنوز بوی وفای تو آیدش ز رفات
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.