۱۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۱

ساقی قدحی در ده گر هیچ می ات باقیست
کز سوختگی جانم در غایت مشتاقیست

گر خادم مسجد را قندیل بکف بینم
از شوق دلم گوید کاین ساغر و آن ساقیست

معنی طلب از باطن بگذر زره ظاهر
کار استن صورت سالوسی و زراقیست

شنگرف لب لعلت زنگار خط سبزت
از صمغ سرشک من در غایت براقیست

مستوفی عشق تو در دفتر خرج من
جز صبر نمیراند مجموع غمت باقیست

گر ابن یمین بوسی از لعل تو برباید
معذور همیدارش کان از ره ذواقیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.