۱۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲

ساقیا چون گل شکفت از می پرستی چاره نیست
صورتی بیجان بود کو وقت گل میخواره نیست

نو عروس گل ز مهد غنچه میآید برون
بالغ است آری ازین پس جای او گهواره نیست

اینزمان کز خرمی صحرا بهشت آسا شدست
خانه دوزخ گشت بر دل گر دلی از خاره نیست

بر جهان افکن نظر پس کج نشین و راست گو
از خوشی و خرمی اندر خور نظاره نیست

عزم ثابت دار بر عیش و میی خواه آنچنانک
چون حبابش بر سپهر آبگون سیاره نیست

وقت آن آمد که گوید چون کمال ابن یمین
با پری روئی که چون او دلبری عیاره نیست

در میان سرو و سوسن در ده آن رطل گران
مجلس آزادگانرا از گرانی چاره نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.