۳۷۷ بار خوانده شده

بخش ۴۸ - انجامش روزگار نظامی

مغنی ره مش جان بساز
نوازش کنم زان ره دل‌نواز

چنان زن نوا از یکی تا به صد
که در بزم خسرو زدی باربد

نظامی چو این داستان شد تمام
به عزم شدن نیز برداشت گام

نه بس روزگاری برین برگذشت
که تاریخ عمرش ورق در نوشت

فزون بود شش مه ز شصت و سه سال
که بر عزم ره بر دهل زد دوال

چو حال حکیمان پیشینه گفت
حکیمان بخفتند و او نیز خفت

رفیقان خود را به گاه رحیل
گه از ره خبرداد و گاه از دلیل

بخندید و گفتا که آمرزگار
به آمرزشم کرد امیدوار

زما زحمت خویش دارید دور
شما وین‌سرا ما و دارالسرور

درین گفتگو بد که خوابش ربود
تو گفتی که بیداریش خود نبود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۷ - انجامش روزگار سقراط
گوهر بعدی:بخش ۴۹ - ستایش ملک عز الدین مسعود بن ارسلان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.