۱۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۲

هرگز از یاد نخواهد شدنم صحبت دوست
کی فراموش شود چون همه هستی من اوست

بی سهی سرو و سمن سای تو ایجان جهان
همچو اوراق دلم خون جگر تو بر توست

تا برفتی ز برم در نظرم قامت تو
راست مانند سهی سرو روان بر لب جوست

نفسی وصل ترا من بجهانی ندهم
که قناعت نکنند اهل دل از مغز بپوست

گر کشد مهر رخت بر دل من تیغ رواست
هر بدی کز طرف دوست رسد جمله نکوست

جان بکام دل دشمن ندهد پس چکند
آنجگر سوخته ئی کش نرسد دست بدوست

نه بکام از تو چنین دور فتاد ابن یمین
چه کند دور فلک را چو ستم عادت و خوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.