۲۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۴

خطش از ریحان طرازی بر گل سوری کشید
نرگس از مستی چشمش رنج مخموری کشید

از می عشقش برندی و بقلاشی فتاد
هر که روزی در جهان نامی بمستوری کشید

بر سر سرو سهی تا گل ببار آمد ترا
غنچه دلها چو نرگس از تو رنجوری کشید

پسته شکر فشانت بسکه شیرینکار شد
رخ ز شرمش انگبین در ستر مسروری کشید

تا خراب آباد دل را عشق تو معمار شد
عقل کاستادی نمودی بار مزدوری کشید

از دلم شاکر نگشتی تا نشد خون در غمت
شکر ایزد را که سعی دل بمشکوری کشید

کو شب وصلی که تا ابن یمین در بندگیت
عرضه دارد آنچه دل از درد مهجوری کشید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.