۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۱

در دلم کم زن ای پسر آتش
بیش از اینم مدار در آتش

دارم از آب و آتش رخ تو
آب در چشم و در جگر آتش

عشق تو چون گذشت بر دل من
کرد بر سوخته گذر آتش

چون رخت مشعله بر افروزد
شمع وارم رود بسر آتش

خون چکانید بر رخت دل من
خون چکد از کباب بر آتش

در جهان جز رخ چو گلنارت
کس ندید آبدار و تر آتش

دل ابن یمین چو مسکن تست
مزن اندر دلش دگر آتش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.