۱۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۷

ای قاعده زلف دلاویز تو مشکل
ز آنغالیه گون سلسله آسان تو مشکل

گفتم که لبت خون دلم ریخت خطا بود
با چشمه حیوان نتوان گفت که قاتل

زینسان که زند دیده دریا صفتم موج
ناگاه فتد مردم آبیش بساحل

زلف تو بتخویف دلم سلسله جنباند
خرم دل دیوانه گر اینست سلاسل

یا این لب شیرین دلم از چشمه حیوان
هرگز نخورد آب که شورست مناهل

چون سایه اگر در پی اویم مکنم عیب
ای بیخبر اندر نگر آن شکل و شمایل

مشغول بتست ابن یمین لیک چه مقصود
پروای ویت نیست زمانی ز مشاغل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.