۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۶

گاه آنست که در آب سر افشان گردیم
تا بکی بیتو چو زلف تو پریشان گردیم

گر فتد سایه خورشید رخت بر سرما
از صفای رخ خوبت همه تن جان گردیم

چون خضر در ظلمات شب هجران توئیم
وقت نامد که بر آن چشمه حیوان گردیم

غمزه و ابروی چون تیر و کمان آفت ماست
لیک ترکش نکنم گر همه قربان گردیم

زر و گوهر ز رخ و دیده چو داریم تمام
بر عقیق یمن و لعل بدخشان گردیم

آفتاب فلک فضل و کرم شیخ علی
که چو در سایه ایوانش باخوان گردیم

دانم ای ابن یمین کز کف دریا صفتش
زود با کام دل و با سوی سامان گردیم

سایه عالی او تا بابد باقی باد
تا ز احسانش چو خورشید زر افشان گردیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.